شبکه چهار - 5 آبان 1402

"حکمت و ساینس"؛ از "انسان مختار" تا "حیوان مجبور" (بگو "هدف علم" چیست تا بگویم "روش علم" کدام است)

نشست بین المللی (چشمه "حکمت" در گل و لای "طبیعت") _ اساتیدی از دانشگاه‌های ۱۲ کشور _ ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم و تشکر از این که این فرصت به بنده داده شد تا دقایقی را خدمت دوستان مصدع باشم.

اولاً می‌خواهم به دوستان تبریک بگویم که علیرغم این که اکثر دوستان در دانشگاه‌های شناخته شده و مشهور در غرب و اروپا و آمریکا یا در کشورهای خودشان در آن رشته‌ها درس خواندند و فارغ‌التحصیل شدند و اتهام بی‌سوادی و ناآشنایی با مفاهیم به اصطلاح مدرن، به آن‌ها متوجه نمی‌شود اما به هرحال یک حلقه‌ای برای کریتیک و برخورد انتقادی با گفتمان حاکم در عرصه تعریف تکنولوژی و مدنیت به وجود آوردند. این حلقه‌ها به شرط این که درخودشان فرو نروند و غرق نشوند و به شرط این که بتوانند با آکادمی‌ها و رسانه‌های جهان زبان مشترکی پیدا کنند قطعاً در گام‌های نخست اما مهم در تحول بزرگ در عرصه تمدن‌شناسی و تمدن‌سازی محسوب بشود. این جرأت و شجاعت زیادی می‌خواهد که در برابر جریان حاکم بر تعریف فرهنگ و علم، کسانی بایستند و از محدود بودن و اقلیت بودن، اهانت دیدن، تحقیر شدن نگران نباشند و دغدغه حقیقت داشته باشند و بدانید که کارهای بزرگ از حلقه‌های کوچک در طول تاریخ شروع شده است. بسیاری از مطالبی که امروز شما در پایان قرن20 میلادی و آغاز قرن 21 میلادی تبدیل به جریان‌های فکری و گفتمان تبدیل شده است این‌ها در آغاز قرن 20 حلقه‌های کوچکی بودند. آن‌ها که در قرن 19 و 20 گفتمان حاکم بر دانشگاه‌های غرب و بعد جهان شدند در قرن 17 و 18 حلقه‌های محدود بودند بنابراین این را از این جهت عرض می‌کنم که باید آن را جدی گرفت.

اما یک اخطار این که باید مراقب بود که حلقه‌های انتقادی به فرقه‌های منزوی در حاشیه تاریخ تبدیل نشود. یعنی اگر کسانی کم‌کم به جای برخورد انتقادی فعال و استدلالی با گفتمان‌های حاکم سر در گریبان خودشان فرو ببرند و یک کمون‌های کوچکی در حاشیه تاریخ و جامعه، و در حاشیه دانشگاه و تمدن تشکیل بدهند خب این کار تازه‌ای نیست در طول تاریخ همیشه این نوع حاشیه‌نشینی‌ها بوده خودشان حذف شدند تأثیر جدی‌ای بر جریان حاکم نگذاشتند باید مراقب بود که منتقد بودن به منزوی بودن منتهی نشود.

مسئله اصلی و موضوعی که شما برای این نشست خود انتخاب کرده‌اید فوق‌العاده مسئله مهمی است این مسئله دیروز جهان نیست بلکه مسئله فردای جهان است. بعضی‌ها فکر می‌کنند دوران حکمت گذشت و وارد دوران ساینس شده‌ایم. امروز به تدریج بشر متوجه می‌شود که ساینس منهای حکمت خودش هم دچار تعلیق خواهد شد چنانچه شده است. مسئله اصلی این است که روش درست این نیست که ما برای اثبات حکمت به انکار ساینس بپردازیم. ضعف‌های ساینس و تکنولوژی را باید به رخ کشید اما این ضعف‌ها فقط مربوط به آثار تخریبی تسلیمی تکنولوژی نیست بلکه در بنیادهای نظری آن هم نوع نگاه به تمدن، نوع نگاه به زندگی، نگاه به طبیعت، نگاه به ماوراءالطبیعه، نوع نگاه به انسان، به همه این‌ها مربوط است. برخورد خود من این است که در علم‌شناسی اسلامی و در فلسفه اسلامی علم، عقل ابزاری و عقل معاش و ساینس انکار نمی‌شود اما مطلق نمی‌شود نباید اجازه داد که نوع خاص و محدودی از آگاهی و معرفت و فنانیت جای همه معرفت را بگیرد. در فلسفه اسلامی علم عقل ابزاری و عقل معاش و ساینس در ذیل عقل معاد و حکمت الهی تعریف می‌شود و تنظیم می‌شود انکار نمی‌شود و بدانید که مشکل در تکنولوژی نیست بلکه مشکل در خود انسان است ما اسم آن را جبر تکنولوژی و جبر تاریخ و جبر اقتصاد می‌گذاریم. منشأ اصلی خود ما هستیم نگاه از زاویه غلط به طبیعت، به تکنولوژی، به زندگی و به مرگ. معرفت‌شناسی اسلامی توسعه دایره معرفت است نه تضییق دایره معرفت. نمی‌گوید عقل معاش را تعطیل کن بلکه می‌گوید عقل معاد را حذف را نکن و عقل معاش را در ذیل عقل معاد به کار ببند. از صحنه فرار نمی‌کند وسط صحنه حضور پیدا می‌کند.

حکمت باید در اتاق فرمان ساینس و تکنولوژی حضور پیدا کند. حکمت، اپوزیسیون ساینس نیست باید آن را مدیریت کند. پایه‌های علم و پایه‌های اصلی در انسان‌شناسی و هستی‌شناسی باید درست تعریف بشود این اختلاف اصلی است. اگر از شما کسی آدرس پرسید قاعدتاً به او فوری نمی‌توانید جواب بدهید و جواب ندهید ابتدا باید از او بپرسید که کجا می‌خواهی بروی تا به تو آدرس بدهم؟ بگو تا بگویم. اگر کسی گفت که برای بشریت در عرصه تمدن‌سازی، اقتصاد، حقوق، سیاست، خانواده و اخلاق نسخه بنویس از او می‌پرسید که ابتدا برای خودتان روشن کنید که مقصد کجاست و نمی‌توانید مقصد را تعریف کنید الا این که ابتدا مبدأ را تعریف کنید باید بپرسی تو به عنوان انسان کیستی که داری از من راجع به آدرس سعادت سؤال می‌کنی؟ بگو تو کیستی؟ بگو انسان کیست و چیست تا به تو بگویم دین چیست و برای کیست؟ بگو تعریف‌تان از علم چیست و چه چیزهایی را علم می‌دانید یا نمی‌دانید تا نسبت علم را با دین برای تو تبیین کنم. نمی‌توانیم در مجهولات و تاریکی گام بزنیم مشکل بزرگ بشر این است که در تاریکی حرکت می‌کند و در تاریکی با هم گفتگو می‌کند. حکمت بدیل تمدن نیست، بلکه حکمت معلم و آموزگار تمدن است. این‌طور نیست هرطور جامعه متمدن‌تر باشد حکیمانه‌تر باشد. چنانچه این‌طور نیست که هر جامعه متمدن‌تر و صنعتی‌تر، حکیمانه‌تر و انسانی‌تر است هرگز این‌طور نیست می‌شود در جامعه قبیله‌ای و درجامعه صنعتی حکیمانه زیست. اسلامی کردن تمدن، حذف عقل ابزاری نیست مدیریت عقل ابزاری در چارچوب حکمت است. رابطه حکمت و ساینس باید درست فهمیده بشود اگر کسی گفت نباید برای تنظیم این رابطه برنامه‌ریزی کرد به او خواهیم گفت که برنامه‌ریزی نکردن یعنی برنامه‌ریزی کردن برای شکست، عدم برنامه‌ریزی یعنی برنامه‌ریزی برای شکست! تو خودت را شکست می‌دهی، ‌اتاق فرمان تمدن جهانی به دست مخالفان حکمت الهی درمی‌آید چنانچه درآمد. باید اتاق فرمان تمدن جهانی به دست پرچمداران حکمت الهی فتح شود و این فتح، لزوماً فتح سیاسی و نظامی نیست مهم‌تر از آن فتح نظری و فرهنگی است. فتوحات بزرگ در عرصه تعلیم و تربیت، این شروع تمدن‌سازی است آن وقت باید بپرسید حلقه‌هایی مثل شما که پرچم حکمت را می‌خواهید در عرصه آکادمی‌ها در دنیا بالا ببرید چند ایستگاه بر سر راه دارید چقدر وقت دارید؟ چه تهدیدهایی متوجه شماست و چقدر عزم و چقدر توان برای طی کردن چقدر راه دارید؟

یک مشکل بزرگ گفتمان حاکم بر آکادمی‌های امروز در دنیا که اتاق فرمان در اختیار آن‌هاست و منشأ آن‌ها طرد حکمت الهی از عرصه تمدن‌سازی و تعریف علوم انسانی و علوم اجتماعی بر اساس تعریف نادرست از انسان و از علم و از دین است. یعنی وقتی از ما می‌پرسند که نسبت علوم انسانی و علوم اجتماعی با دین چیست؟ هرگز اثباتاً یا نفیاً پاسخ فوری ندهید یا حتی تفصیل دادن و تفکیک کردن. این اشتباه بزرگی است که امروز در عرصه مباحث مربوط به علم و دین و تمدن، هم بر رسانه‌ها و هم آکادمی‌ها در دنیا مسلط شده است.

پیشنهاد من این است که چالش را بر سر تعریف دین و تعریف علم و تعریف انسان شروع کنند. وقتی از شما می‌پرسند نسبت علوم انسانی و علوم اجتماعی با دین چیست؟ بپرسید با کدام تعریف از دین؟ کدام تعریف از علم؟ کدام تعریف از انسان؟ همه چیز از تعریف این سه‌تا شروع می‌شود و شما بهتر از من می‌دانید بخصوص دوستانی که در عرصه‌های علوم اجتماعی و علوم انسانی، فلسفه، حقوق، کار کرده‌اند این را بهتر می‌دانند که تعریف متعارض از هر کدام از این‌ها وجود دارد و با هر تعریف شما به یک پاسخی خواهید رسید. ما به عنوان مسلمان تعریف خاصی از انسان، از دین و از علم را مبنای تمدن‌سازی می‌دانید و فکر می‌کنم با این تعریف می‌شود نسبت درستی را برقرار کرد. امروز گفتمان حاکم وقتی شما از مبنای قواعد اخلاقی و حقوقی می‌پرسید به شما جواب می‌دهند که این مبنا قابل استدلال نیست یعنی منطق ربطی با اخلاق و حقوق ندارد قطع رابطه نظر و عمل. یک انحطاط بزرگ در دوره متأخر از همین تفکیک حکمت نظری و حکمت عملی شروع شد و نفی حکمت نظری. کسانی که معرفت را منحصر در تجربه کرده‌اند یعنی تفسیر پوزیتویستی از علم را معیار معرفت و علم قرار دادند و همین‌طور کسانی که بعد سراغ مبانی نسبی‌انگارانه در عرصه تعریف‌های پایه رفتند این‌ها عملاً ریشه‌های اخلاق و حقوق را زدند. وقتی شما اخلاق را و حقوق را از تعریف علم خارج کردید رابطه‌اش را با علم قطع کردید یعنی رابطه حکمت نظری با حکمت عملی قطع شد وقتی حکمت نظری فراتر از عرصه تجربی و حسی اساساً انکار و نفی شد طبیعی است شما برای حقوق و اخلاق که پایه نظام‌سازی است له یا علیه آن نمی‌توانید به حکمت و بخصوص به حکمت الهی استناد کنید فاجعه از این‌جا شروع شد. گفتند در منطق، نمی‌شود مبنا برای قواعد اخلاقی و حقوقی جستجو کرد، احکام علمی و احکام اخلاقی و حقوقی هیچ سنخیتی ندارند در علم ما از نتیجه و واقعیت محسوس با قوانین صرفاً طبیعی حرف می‌زنیم در اخلاق و حقوق داریم صرفاً از قرارداد و از انشاء قواعدی به دست خود بشر داریم حرف می‌زنیم بنابراین هیچ حکم اخلاقی و حقوقی از هیچ حقیقت علمی قابل استنتاج و قابل استنباط نیست. یعنی اخلاق و حقوق علمی نیست یعنی شما در عرصه تکنولوژی و تمدن و علوم طبیعی و علوم انسانی نباید پای ارزش‌های حقوقی و اخلاقی، به طریق اولی پای ارزش‌های دینی و الهی را پیش بکشید این‌ها مفاهیم علمی نیست. امثال هیوم آمدند این را تئوریزه و فرمولیزه کردند اما این‌ها ادعای این‌ها نبود ریشه‌اش خیلی قبل‌تر از این‌هاست. تمام منکرین تمدن‌سازی دینی و تربیت دینی از همین نقطه‌ها شروع کردند. هیوم آمد این را فرمولیزه کرد. وقتی گفت تفاوت بین احکام خبری و انشایی است و عقل در هدایت اخلاق بشر استدلال هیچ نقشی ندارد و اصلاً این‌ها مفاهیم علمی و معرفتی نیستند یک گزاره‌هایی دارید اخلاقی، حقوقی، دینی که این‌ها قید باید و نباید دارد یک گزاره‌هایی هم دارید علمی و واقعی که این‌ها راجع به هست و نیست دارد صحبت می‌کند و این‌ها هیچ ربطی به هم ندارند یعنی ریشه تمدن‌سازی دینی و ریشه تعریف دینی از علوم انسانی را زده‌اند! یعنی حذف حکمت از عرصه تکنولوژی و صنعت و مدیریت و سیاست و حقوق. حتی یک کسی مثل کانت که می‌آید اخلاق را تئوریزه کند می‌دانید که تز اصلی کانت که از یک جهاتی پدر مدرنیته و فلسفه مدرن در غرب حساب می‌شود تز اصلی آن این است که ما حکمت نظری در مفاهیم فراتجربی نداریم و مهم‌ترین پرسش‌های فلسفی، حقوقی، اخلاقی جواب ندارد ولی گفت ما چون عملاً بدون اخلاق نمی‌توانیم زندگی کنیم به وجدان پناه می‌برد. معنای آبجکتیو اخلاق را در عقل نظری نفی می‌کند و به فتوای وجدان (احساس تکلیف) ارجاع می‌دهد اما باز هم مشکل فاصله بین نظر و عمل را نمی‌تواند حل کند این مشکل بیشتر تعمیق می‌شود یعنی حکمت بیشتر از عرصه سیاست و حقوق و همه چیز حذف می‌شود. شاید اخلاقی‌ترین فیلسوف غرب کانت است اما شاید در عین حال هیچ کس مثل کانت در فلسفه، ریشه اخلاق را نزده باشد با حُسن نیت، با هدف اخلاقی ریشه‌های اخلاقی را زد.

پس ببینید حکمت عملاً در این تمدن، در این تفکر و این نوع تسلّف از صحنه بیرون می‌رود. کسانی آمدند برای اخلاق مستقل از حکمت، برای حقوق اخلاق و برای علوم انسانی و اجتماعی، حقوق، سیاست، اقتصاد، مستقل از حکمت نظری برایش پایه درست کنند گفتند پایه‌هایش در خود ارزش‌هاست ما مستقلاً جدای از حکمت الهی ارزش‌های عملی داریم. اخلاق ماتریال از حقوق حرف می‌زنیم از اخلاق حرف می‌زنیم حتی معنویت را سکولاریزه می‌کنیم! یعنی انکار عالم معنا در عین حال اثبات نوعی معنویت. این‌ها تناقض‌های بزرگی است شما نمی‌توانید عالم معنا را به لحاظ فلسفی و نظری انکار کنی، و گزاره‌های فراحسی را بگویی علمی نیست در عین حال یک نوع معنویت دست و پا کنی. در عین حال معنویت مادی تناقض است، معنویت بعد از انکار معنا محال است و معنویت تصنعی و صوری حتی کارکرد دنیوی معنویت را هم نخواهد داشت چون بعضی‌ها می‌گویند معنویت برای آخرت را نمی‌خواهیم همین برای دنیا یک معنویتی دست و پا کنیم یعنی بگوییم من مبدأ و معاد و حکمت الهی را قبول ندارم ولی یک معنویتی سکولار برای همین جا دست و پا می‌کنم که این‌جا به آرامش برسم آن وقت جواب این است که وقتی سؤال‌های بزرگ فلسفی که در حکمت الهی پاسخ می‌گیرد بی‌جواب ماند مسئله را دور زدیم مگر می‌توانیم آرامش را با کپسول و قرص برای خودمان بوجود بیاوریم؟ اصلاً این آرامش بوجود نمی‌آید الا پس از پاسخ نظری به این سؤال‌ها و فقط این حکمت الهی است که می‌تواند به این‌ها جواب بدهد. آن‌هایی که گفتند ما مسئله اخلاق و حقوق را جدا از حکمت الهی حل می‌کنیم احکام اخلاقی نوعی خاصی است، بله معنای آبجکتیو ندارد، آبجکتیو که می‌گویم منظورم فقط مادی نیست مبنای آبجکتیو ممکن است مادی و معنوی باشد طبیعی و ماوراء طبیعی است واقعیت مساوی با محسوس نیست طبیعت و ماوراءالطبیعه روی هم آبجکتیو و عینی هستند تازه ماوراءالطبیعه از طبیعت عینی‌تر و واقعی‌تر است گرچه محسوس نیست.

اما اگر کسانی در مدرنیته گفتند ما مبنای آبجکتیو برای اخلاق و حقوق نداریم و آن‌ها را نمی‌توانیم علمی بدانیم لذا بین سیاست و دین تفکیک می‌کنیم، می‌گوییم سیاست علمی است، دین امر غیر علمی است اخلاق را از اقتصاد جدا می‌کنیم می‌گوییم اقتصاد علمی نیست اخلاق امر غیر علمی است وحی و شریعت امر غیر علمی است عملاً معنای آبجکتیو برای اخلاق و حقوق، انکار می‌شود اما پایه اخلاق و حقوق روی نفسانیت بشر می‌آید بنا می‌شود. چون جامعه که بدون باید و نباید از سنخ اخلاق و حقوق که قابل تداوم نیست تو وقتی پایه‌های الهی آبجکتیو اخلاق و حقوق را انکار کردی و گفتی این‌ها علمی نیست یک جابجایی صورت دادید و پایه‌های حکمت عملی را روی نفسانیت بشر گذاشتید و تو هم نتوانستی باید و نباید را نفی کنی. منتهی آن نفسانیت در ایدئولوژی‌ها و مکاتب مختلف، به انواع و انحاء مختلفی تفسیر شد جریان‌های اگزیستانسیالیستی یک جور نفسانیت را تئوریزه کردند که آزادی بشر را در رد هر قاعده‌ای سابق بر فعل، هر قاعده بر فعل و اراده بشر نفی کردند یک عده‌ای گفتند ما همان جنبه انشایی اخلاق و حقوق را قبول داریم ولی می‌گوییم اخلاق و حقوق صرفاً ظهور خارجی احساسات بشر بوده است. بنابراین باز هم ساخته بشر است منتهی یک عده می‌گویند ارزش‌ها فعل بشر است یک عده می‌گویند ارزش‌ها انفعال بشر است ولی به هر صورت مبدأ هر دو بشری شده است پس شما هم اخلاق و حقوق را نتوانستید حذف کنید مبنایش را مادی کردید یعنی بین این‌ها و حکمت فاصله انداختید و آمدید ساینس و علم را خارج از حکمت و رو در روی حکمت تعریف کردید. این مبنا کلاً پریشان است علت این پریشانی بشر در عرصه سیاست و اقتصاد و تکنولوژی، علت این همه جنگ‌ها و خودکشی‌ها، علت این که هرچه امکانات رفاهی دنیوی بیشتر می‌شود افسردگی و خودکشی و خشونت بیشتر می‌شود به جای این که کمتر بشود. هرچه امکانات زندگی بیشتر می‌شود احتیاج به زندان‌های بیشتر پیدا می‌شود جنگ‌ها خشن‌تر و وحشیانه‌تر می‌شود علت آن این نیست که مشکل در ذات تکنولوژی است یا عقل معاش بد است علت حذف عقل معاد و تعریف عقل ابزاری در نقطه مقابل با حکمت الهی است نه در ذیل حکمت الهی. و الا عقل معاد و عقل معاش هر دو در دین توصیه شده و باید مرتبط با همدیگر باشد. طبیعت‌انگاری فقط در علوم طبیعی حاکم نشد طبیعت‌انگاری در علم‌النفس در روانشناسی حاکم شد، طبیعت‌انگاری در جامعه‌شناسی، در اقتصاد، در حقوق، در سیاست حاکم شد. ادعایشان این بود که ما می‌خواهیم مبنای علم را حل کنیم اما نه فقط دین، غیر علمی دانسته شد کم‌کم پایه‌های علم بودن خود علم هم زده شد. شأن عمل مثل شأن فکر و شأن اخلاق تقریباً نابود و حذف شد عمل انسانی فقط معلول علل طبیعی تعریف شد. می‌خواهیم ببینیم چگونه حکمت حذف شد؟ در ایدئولوژی‌های مدرن عمل اخلاقی، عمل انسانی، صرفاً معلول علل طبیعی تعریف شد و در تعریف به اصطلاح علمی مدرن در عرصه علوم انسانی از انسان. معنی‌اش این بود که انسان، دیگر مسئول فعل خودش نیست! انسان یک حیوان مجبور است و حیوان مکانیکی و مادی است حالا با جبر غریزی، یکی گفت با جبر تکنولوژی است یکی گفت با جبر جنسیت است یکی گفت با جبر طبقاتی است بالاخره یک حیوان مجبور است در حکم یک شیء است کاملاً وابسته به شرایط طبیعی بیرونی است فطرت الهی وجود ندارد اختیار وجود ندارد روح و نفخه الهی در انسان وجود ندارد «نفخت فیه من روحی» نفخ الهی وجود ندارد چیزی در این ماده دمیده نشده است حیات صرفاً تفسیر مادی و مکانیکی دارد تمام افعال انسان صرفاً منشأ غریزی دارند. انسان فقط تفسیر طبیعی دارد طبیعی است که وقتی شما یک برهوتی از معنویت و یک قحطی معنویت ایجاد کردید معلوم است که از دل این تفکر چه نوع تکنولوژی و چه نوع اقتصاد و چه نوع سیاست و چه تعریفی از حقوق بشر بیرون می‌آید. معلوم است که همجنس‌بازی در رأس حقوق بشر قرار می‌گیرد. حق خودکشی، حق سقط جنین نه به دلایل پزشکی بلکه به دلایل نفسانی، این‌ها در رأس حقوق بشر می‌شود. تعریفی از بشر کردی که این‌ها حقوق آن می‌شود. حالا با تعریف مادی از انسان کرامت انسان چگونه اثبات می‌شود؟ من می‌خواهم ببینم این‌هایی که حکمت را در عرصه حقوق بشر نفی می‌کنند چطور به آزادی قسم می‌خورند؟ می‌گویند قسم به آزادی! سوگند به حقوق بشر! سوگند به قداست و کرامت انسان! کدام قداست؟ مگر قداست دارد؟ انسان وقتی قداست دارد حقوق بشر وقتی مقدس است و وقتی کرامت دارد که شما نفخه رحمانی و الهی را بپذیری، «نفخت فیه من روحی» وقتی بپذیری خداوند انسان را خلیفه خودش در عالم قرار داد این‌جاست که قداست و کرامت اثبات می‌شود وقتی تو داری تفسیر صرفاً طبیعی از انسان می‌کنی از کدام کرامت انسان داری حرف می‌زنی؟ با چه استدلالی؟ جز شعار؟ پس ضربه اول تفکیک بین ماده و معنا، یا انکار معنا یا انکار ماده. ضربه دوم تفکیک بین نظر و عمل، یا انکار حکمت نظری، یا انکار در عرصه حکمت عملی، مشکل و اشکال سوم که حکمت از عرصه تمدن‌سازی حذف می‌شود تعریف تقابل بین معاش و معاد است بین باطن و ظاهر است که نتیجه‌اش تعارض بین انسان و خدا می‌شود چرا اومانیزم با تعریف غیر دینی شروع شد؟ در حالی که کرامت انسان، کرامت هیومن و همین‌طور هیومن‌رایت و حقوق بشر جز در سایه توحید قابل اثبات فلسفی نیست که این خودش یک موضوع مهمی است که به نظر من باید در دانشگاه‌های دنیا پای این بایستیم که حقوق بشر بدون اثبات توحید و خلیفه‌اللهی بشر قداست آن قابل اثبات فلسفی نیست شعار سیاسی و دیپلماتیک و انتخاباتی و پشت تریبون سازمان ملل و از این کارها می‌شود کرد اما پای میز فلسفی نمی‌توانید آن را اثبات کنید جز با این مبنا. وقتی حکمت از عرصه علم حذف شد وقتی که دین، اخلاق، حقوق، شریعت، وحی، این‌ها مفاهیم غیر علمی دانسته شد بخاطر تعریف محدودی که از علم کردید آن وقت سقف اخلاقی کردن عرصه علم می‌شود مثل این کارهایی که در این دوره‌های متأخر دارند می‌کنند که بله دین که کلاً از علم جداست ولی بیاییم یک همپوشانی اخلاقی یک نوع اتیکال overlap بین علم و دین ایجاد کنیم یعنی یک تعریف کاملاً محدود و غلط از دین، یک تعریف کاملاً غلط و محدود از علم، بعد برای این که این‌ها با هم نجنگند یک همپوشانی در مقام عمل، یعنی یک پرسش‌هایی راجع به انسان‌های جدید که در جامعه صنعتی و تکنولوژیک بیاییم ببینیم دینداران و دانشمندان با این که ذاتاً با هم ناسازگارند و مشکل دارند اما تظاهر کنند که فعلاً با هم مشکل ندارند بیایند در مقام عمل، بعضی از مشکلات عملی را عمل‌گرایانه حل کنیم مثلاً یکسری جدال‌های اخلاقی راجع به بحران‌های محیط زیست راجع به عوامل رشد جمعیت، کنترل جمعیت، تکنولوژی، آلودگی محیط زیست، فاصله‌های طبقاتی بیاییم بنشینیم با همدیگر شعر بگوییم موعظه کنیم راجع به رفاه نسل‌های آینده، بحران اکولوژیک و مسائل این‌گونه، بنشینیم با همدیگر شب شعر برقرار کنیم که دینداران و متألهان با همکاری اخلاقیون سکولاریست یعنی مورالیست‌های دنیاگرا، بنشینیم با همدیگر یک کنترل حداقلی بالاسر اقتصاد و تکنولوژی ایجاد کنیم و تخریب‌های آن را مهار کنیم این سقف همکاری علم و دین می‌شود و همه را هم می‌دانیم که بازی و تعارف است چون نظام سرمایه‌داری که دارد کار خودش را می‌کند از پایین زده اقیانوس‌ها را آلوده می‌کند و از آن طرف هم ازن را سوراخ کرده است منافع سرمایه‌داری این‌ها باید تأمین شود و حقوق بشر و کرامت بشر و حقوق حیوان برای رسانه‌ها و برای شرقی‌ها و آفریقایی‌هاست! بیچاره‌ها می‌نشینند این‌ها را گوش می‌کنند باور می‌کنند. دیدید این‌ها توی کشورهای مسلمان بمب می‌اندازند مثلاً صد هزار آدم را می‌کشند این‌ها در رسانه‌های غرب منعکس نمی‌شود بعد یک پاندا و خرس کوچولویی در یک باغ وحشی در واشنگتن در لوله آب پایش گیر کرده! وامصیبتا! 600تا دوربین آن بالا می‌رود چهار روز مردم التهاب دارند که غذای این خرس کوچولوی پاندا چه شد؟ ادرارش را کرد نکرد؟ پایش بعداً چه می‌شود؟ با مفاهیم حقوق بشری، با اخلاق، و با همه مسائل همین‌طور دارد برخورد می‌شود یا فرض کنید آشتی علم و دین بشود که بله منابع الهیاتی نبرد اکولوژیک، نظریه خلقتی را که مسیحیت مطرح کرده یا در کتاب مقدس در عهدین آمده، آن را یک مقداری بتراشد یکسری مفاهیم اخلاقی هم در کنارش بگذارد ببیند با ادعاهای مادی راجع به عالم چقدر تطبیق داد باز گفت کافی نیست بیاییم با توسل به رستگاری اخروی مفهوم خلقت را دوباره و مفهوم معاد و نجات الهی را دستکاری کنیم تا با مفاهیم مادی جمع بشود و بتوانیم با همدیگر یک نظم جدیدی در دنیا ایجاد کنیم و بحران‌ها را یک مقداری مهار کنیم از آن طرف شما تکنولوژی‌های تخریبی‌تان را کمتر کنید حالا معلوم نیست با چه ضمانتی؟ از این طرف هم ما موعظه کنیم که همه تابع اراده الهی باشیم و به ظرفیت بیولوژی زمین فکر کنیم به اصول فضای زیستی فکر کنیم در نظم سیاسی هرچه عادلانه‌تر مشارکت کنیم در حقوق بشر سخنرانی کنیم برویم به سمت اقتصادی که شمال و جنوب را مقداری بهم نزدیک‌تر کند از نظم اجتماعی حرف بزنیم که شأن همه را حفظ کند. بیاییم همه وقف پیشرفت کیفیت زندگی بشویم به نفع نسل‌های آینده و از این قبیل. حرف‌های خیلی قشنگ و بی‌مصرف! که نه بنیاد نظری و نه نتیجه عملی آن معلوم است. مشکل از کجا پیش می‌آید؟ مشکل از این‌جا پیش می‌آید که کسی از این‌ها نمی‌پرسد که اصلاً تعریف شما از دین چیست؟ ذهن‌ها آلوده است از انواع و اقسام تعریف‌های مادی از دین، این‌ها خود دین را یک مفهوم بشری می‌دانند نه یک مفهوم الهی. چه آن کسی که کارکردگرایانه بحث می‌کند و راجع فونکسیون دین دارد بحث می‌کند می‌گوید ما با دین دشمن نیستیم ولی دین فونکسیون دارد حالا یک عده از جامعه‌شناسان مثل "دورکیم" و "وبر"، مثل "پارسونز" و امثال این‌ها از کارکرد اجتماعی دین بحث می‌کنند که دین برای انسجام اجتماعی خوب است یا کارکرد دارد دین در تقویت عواطف مشترک اجتماعی مؤثر است دین در مشروعیت دادن به یک نظم اجتماعی دخالت دارد خیلی خب همه این‌ها درست، منشأ دین کجاست؟ دین الهی است یا بشری؟ و هدف آن چیست؟ در حوزه مباحث فلسفی دین، روانشناسی دین، امروز راجع به منافع روانشناختی دین بحث می‌کنند که بله دین در کنترل درونی افراد مؤثر است برای تسکین رنج‌ها مؤثر است برای معنادار کردن زندگی مؤثر است. این‌ها کافی نیست. این‌ها هنوز پاسخ به سؤال "دین چیست؟" نیست و تا به این سؤال پاسخ ندهیم ما نمی‌توانیم راجع به رابطه علوم و علوم انسانی با دین و تمدن‌سازی با دین و حکمت با علم بحث کنیم یا دین را تحویل‌گرایانه مورد تحلیل قرار می‌دهند از هر نوع آن، "پارتو" یک‌طور راجع به دین نظریه‌پردازی می‌کند "انگلس" یک‌طور، "فروید" یک‌طور. تازه آن‌هایی که می‌خواهند بحث‌های استدلالی بکنند مشکل معرفت‌شناختی دارند چه آن‌هایی که مبنایشان پوزیتویزم فرانسوی امثال "آگوست کنت" است چه آن‌هایی که مبنایشان سودگرایی و فایده‌گرایی یوتیتیالاریزم انگلیسی است از مبدأ معرفت‌شناسی شکاکیت نمی‌شود دین را تعریف کرد. از منظر معرفت‌شناسی سکولار نمی‌شود تعریف سکولار از دین داد و بعد بر اساس آن نسبت علم را با دین و تمدن و تکنولوژی معلوم کرد. حتی تعریف امثال "روسو"، "والتر" و "کانت" از دین که دین طبیعی را بحث کردند این تعریف هم اشکال دارد. به نظرم ما بایستی در این تعریف‌ها از دین اتفاقاً متّه به خشخاش بگذاریم حتی آن‌هایی که می‌گویند ما نگاه‌های شهودی به دین کردیم جریان‌هایی مثل ایده‌آلیزم آلمانی که الهیات جدید پروتستان از دل آن بیرون آمد جریان‌های اگزیستانسیالیستی، تعریف این‌ها هم از دین، با مفهوم حکمت مشکل خواهد داشت.

پس یک مشکل بزرگ، در تعریفد دین است. تعریف خاصی از دین، با آن تعریف، تمدن دینی و تمدن‌سازی دینی، علوم انسانی با تعریف اسلامی و علوم اجتماعی معنادار می‌شود نه با تعریف‌های دیگران. با نگاه فیدئیستی تفکیک کامل ایمان از معرفت، علوم انسانی اسلامی معنی ندارد با نگاه پوزیتویستی که معناداری صرفاً اثبات‌پذیری است و اثبات‌پذیری هم صرفاً تجربی است که معناداری یعنی قابلیت اثبات حسی، معلوم است که با این نگاه شما نمی‌توانید حکمت و تمدن‌سازی دینی را تعریف کنید. با نگاه‌های نسبی‌گرا هم نمی‌توانید. یک شباهت‌هایی و نزدیک‌هایی دارید اما یک جاهایی تفاوت‌های جدی وجود دارد. حتی با معرفت‌شناسی به اصطلاح اصلاح‌شده پایان قرن 20 و آغاز قرن 21 هم مشکل داریم. یک باورهای پایه داریم و یک باورهای فرعی و شاخه داریم. صدق باورهای پایه قابل تشخیص نیست همین‌طوری می‌پذیریم ما این را نمی‌گوییم اما راجع به متد اثبات و انکار بحث می‌کنیم.

و آخرین نکته، در باب تعریف خود علم است. باید به این توجه کنیم بعضی‌ها فکر می‌کنند ما وقتی علم دینی می‌گوییم یعنی انکار تجربه یا انکار عقل. علم دینی انکار تجربه یا عقل نیست، علم دینی اثبات وحی در کنار عقل و تجربه است به عنوان منبع معرفت. خیلی نکته مهمی است. علوم انسانی و علوم اجتماعی دینی، علوم انسان‌شناسی منهای گزاره‌های عقلی و گزاره‌های تجربی نیست گزاره‌های عقلی – تجربی است که در کنار گزاره‌های الهی و وحیانی تعریف می‌شود. آن وقت سؤال؟ آیا همه گزاره‌هایی که امروز در گزاره‌های انسانی و علوم اجتماعی مطرح است همه این‌ها عقلی – تجربی است؟ هرگز. مکاتب مختلف هستند که دارند حرف می‌زنند نه عقل و تجربه. شما یک رشته از علوم انسانی را اسم ببرید که مکاتب در آن نیستند الآن شما در فیزیک و ریاضیات نمی‌گویید مکاتب ریاضیات مختلف! ما ایدئولوژی‌های مختلف در ریاضی داریم! در فیزیک و در شیمی داریم! اما در جامعه‌شناسی، در سیاست، در حقوق، در اقتصاد، در روانشناسی مملو از انواع و اقسام مکاتب است، همه این مکاتب که عقلی – تجربی نیست. ضمیمه کردن یکسری خرافات مدرن است در کنار یکسری گزاره‌های عقلی- تجربی. با گزاره‌های عقلی و تجربی، ما برخورد عقلی و تجربی می‌کنیم. با خرافات مدرن و ایدئولوژیک و مکتبی ما با آن‌ها هم برخورد عقلی و تجربی می‌کنیم و مبنای وحی را بر اساس عقل اثبات می‌کنیم. در این دیدگاه تعریف علم عوض می‌شود البته وقتی حجیت عقل را با وحی اثبات می‌کنیم معنی‌اش این نیست که وقتی عقل هست احتیاجی به وحی نیست. معنی‌اش این نیست که عقل بر همه محتوای وحی اشراف دارد اما تسلیم در برابر وحی یک تسلیم عقلانی است. خواهش می‌کنم عنایت بفرمایید اگر این تعریف از علم را در این‌جا چلنج کنید و هرکس در هرجای جهان در رسانه‌های انسانی است تا می‌خواهند بگویند علم، نگذارید رد شوند. ما در فلسفه علم خیلی حرف‌های مهمی داریم که مسیر تمدن و مسیر معرفت را تغییر می‌دهد. در تعریف انسان مسئله داریم. شما بر اساس کدام تعریف از انسان این نوع توصیه‌ها در حوزه اقتصاد و حقوق بشر و سیاست و روابط بین‌الملل می‌کنید. استفاده از بمب اتم مبتنی بر یک تعریف خاصی از انسان است که طبق آن تعریف می‌شود چند صد هزار انسان را همین‌طوری زد کشت. تشکیل گوآنتانامو و ابوقریب مبتنی بر یک تعریفی از انسان است اشغال فلسطین و عراق و افغانستان مبتنی بر یک تعریف خاصی از انسان است. نظام سرمایه‌داری و ربوی به عنوان روش اصلی برای توسعه، روش علمی برای توسعه، مبتنی بر یک تعریف خاصی از انسان و از کرامت انسان و از حقوق انسان است. این که 5تا کشور اتمی به بقیه دنیا می‌گویند همه شما یک طرف ما یک طرف، همه شما باید به ما بله بگویید، یا چون من بمب اتم دارم وتو می‌کنم می‌گویم نه. اصالت قدرت. اصالت زور. این مبتنی بر یک انسان‌شناسی است. این مبتنی بر یک فلسفه خاصی از حقوق و اخلاق است. سرمایه‌داران باید بر طبقات دیگر حکومت کنند این‌ها یک مبنای حقوقی و اخلاقی دارد این‌ها کجا بحث شده است؟

کسی که می‌گوید دین از سیاست جداست یک تعریفی از دین دارد این تعریف مشکل دارد. یک تعریفی هم از سیاست دارد که آن هم مشکل دارد. تعریفی که بر اساس مثلاً اندیشه‌های پوزیتویستی از علم می‌شود که هر دانشی که حسی و تجربی قابل آزمون نباشد از روش تحلیلی استفاده بکند از روش عقلی استفاده کند این‌ها مفاهیم خرافی است چون به متافیزیک و به دین خرافه می‌گوید به فلسفه هم خرافه می‌گوید بنابراین موضوعاتی که در عرصه علوم سیاسی و اقتصاد است اگر صرفاً به روش حسی و تجربی قابل تأیید نباشد غیر علمی است. فلسفه علوم اجتماعی از این نظر است که مفاهیم علوم درجه دوم است جزو متافیزیک است علمی نیست این درجه هم باید روشن بشود که یعنی چه؟ از نسبت فلسفه علم با خود علم حرف می‌زند اشکالی هم ندارد. اما یک وقت می‌گویید درجه دوم است یعنی ناظر به عالم واقع نیست صرفاً مفاهیم انتزاعی ذهنی است. وقتی شما مفاهیم دینی، اخلاقی و فلسفی و کل مفاهیم متافیزیک را تحت تأثیر دیدگاه‌های کانتی یا نوکانتی یا تحت تأثیر دیدگاه‌های پوزیتویستی غیر ناظر به عالم واقع و غیر علمی دانستی طبیعی است که چه نوع حقوق و سیاستی، و چه نوع نظام بین‌المللی از دل آن بیرون می‌آید؟ جهت‌گیری تمدن روشن می‌شود. در حالی که شما می‌دانید این معنای اصطلاحی ساینس که برای علم بکار می‌رود که علم فقط چیزی است که با حس و تجربه قابل آزمون باشد اصلاً این تعریف از علم سابقه‌اش به همین 100- 150 سال می‌رسد شما 200 سال پیش این تعریف را نمی‌بینید و در غرب هم این تعریف نیست. این تعریف که علم مساوی است با مفاهیم صرفاً حسی و تجربی، سابقه‌اش همین 100- 150 سال است مبتنی بر یک معرفت‌شناسی غلط است قبل از این، وقتی می‌گفتند ساینس به مفهوم آزمون‌پذیری تجربی فقط نبود بلکه شامل هم آگاهی اثباتی، تحصّلی، پوزیتویستی بود و هم شامل آگاهی‌های عقلانی بود تا 200 سال پیش در خود غرب هم به هر دویش ساینس می‌گفتند. در آیات قرآن و فرهنگ اسلامی علم هم معنای اعمی دارد ارزش جهان‌شناختی دارد آگاهی ظنّی یا خیالی را علم نمی‌گویند. مفاهیمی آثار احساسی و عاطفی دارد علم نمی‌گویند این تعریفی است که در 100- 150 سال اخیر تحمیل شد. متفکرین مسلمان معرفت را شامل هر نوع دانش برهانی و استدلالی می‌داند یعنی هر چیزی که قابل استدلال و برهان باشد یا تفصیلاً یا اجمالاً علم است منتهی دانش برهانی صرفاً عقلی نیست. دانش برهانی علم برهانی در نقطه مقابل علم تجربی نیست. این را دقت کنید. علم برهانی علمی است که روش آن برهانی است اما می‌تواند حسی باشد می‌تواند عقلی باشد می‌تواند شهودی باشد و بطور خاص و مهم وحیانی باشد. علم به روش خود علم است منبع علم و نوع معرفت، می‌تواند حسی باشد، می‌تواند عقلی باشد می‌تواند شهودی و بالاتر از همه وحیانی باشد. همه علم است. روش استفاده از علم پوزیتویستی از حس، یک جور است روش استفاده علم برهانی از حس یک تعریف دیگری دارد. در علم‌شناسی اسلامی حس و تجربه حسی در ذیل پوشش قواعد عقلی تعریف می‌شود. مثل این که تناقض محال است، مثل اصل علیّت، این‌ها که مفاهیم حسی نیست، اصل علیت مگر حسی است؟ مگر تناقض محال است یک مفهوم حسی است؟ مفاهیم فراحسی تجربیات حسی را سازمان می‌دهند ولی در روش‌شناسی پوزیتویستی حس و تجربه فقط با روش استقراء وارد عرصه علم می‌شود نه با روش برهان و استدلال. و لذا تجربه در آن دستگاه معرفتی هیچ وقت به یقین منجر نمی‌شود و لذا تجربه‌گرایی در آن سیستم و در آن فلسفه علم، بالاخره منجر به شکاکیت شد اول به نسبی‌گرایی و بعد به شکاکیت اما تجربه‌گرایی اسلامی چون در ذیل عقل‌گرایی تعریف می‌شود به شکاکیت منجر نمی‌شود. تجربه در حد خود معتبر است و اتفاقاً به دلایل غیر تجربی و به دلایل عقلی. در این تعریف از علم که ضد حکمت است با کمک پیشفرض‌ها و حدسیات که خودشان اعتبار علمی و یقینی ندارند برای علم تجربی اعتبار تعریف می‌کنیم یعنی اعتبار علمی‌اش را خود آن فرضیات و حدسیات در روش پوزیتویستی می‌خواهند از حس بگیرند و تو نمی‌توانی از حس تجربی برای آن حدسیات اعتبار بگیری و لذا به بن‌بست می‌رسید. - امیدوارم توانسته باشم شما را به قدر کافی گیج کرده باشم – معرفت‌شناسی اسلامی ستیز با معرفت تجربی نیست. معرفت تجربی در ذیل معرفت عقلی و الهی و وحیانی تعریف می‌شود حذف نمی‌شود این اتهامی که می‌گویند در دوره سنت علم مفاهیم غیر تجربی بود در هپروت همین‌طور می‌بافتند ما آمدیم علم را و عقل تجربی را فعال کردیم و تمدن‌سازی شد. فقط برای این که بدانید چه دروغ بزرگی به خورد ما و شما دادند بیش از هزار سال پیش در تمدن اسلامی و از این موارد زیاد است من فقط یک نمونه آن را عرض می‌کنم چون این جمله خیلی گویاست.

می‌دانید خیلی از این چیزهایی که به عنوان علم مدرن به نیوتن و امثال این‌ها نسبت می‌دهند که بله زیر درخت سیب بود و سیب افتاد و یک مرتبه گفت عجب چرا سیب پایین آمد بالا نرفت و... یک مرتبه قانون جاذبه کشف شد! خیلی از این چیزهایی که به عنوان جرقه آغاز علم مدرن به گالیله و نیوتن و کپلر نسبت می‌دهند این‌ها 600- 700 سال قبل در آثار مکتوب متفکران اسلامی است و متأسفانه من نمی‌دانم چرا در دانشگاه‌های جهان اسلامی این‌ها تدریس نمی‌شود. مثلاً هر قانونی که به نام نیوتن به عنوان قوانین حرکت می‌شمارند هر سه‌تای این‌ها عیناً در آثار فخر رازی، در آثار ابن‌سینا، در آثار ابوالبرکات بغدادی، 7- 8 قرن قبل، آنچه که به گالیله نسبت داده می‌شود کجاست؟ می‌گوید روش تجربه بعد از حذف دین و مفاهیم خرافی و فلسفه ابداع شده ما این‌ها را درست کردیم. من فقط به عنوان نمونه عبارت ابوریحان را برای شما بخوانم. از این عبارات در آثار ابن‌هیثم که این حرفی که به گالیله نسبت می‌دهند 6 قرن قبل از گالیله عیناً در آثار ابن‌هیثم و امثال او هست یا در آثار ابن‌سینا یا در آثار دیگران، من فقط به عنوان نمونه این عبارت جناب ابوریحان را برای شما می‌خوانم پاسخ به کسانی که بله علم در تمدن و فرهنگ اسلامی، صرفاً مفاهیم انتزاعی است علم به مفهوم تجربی، این ابداع بزرگ مدرنیته و غرب جدید است. حالا ببینیم که اتفاقی که بر سر علم تجربی و بر سر صنعت و تکنولوژی آمد این بود که رابطه این‌ها با حکمت و با معارف عقلی و الهی قطع شد و این نبود که این‌ها برای اولین بار صحبت از تجربه‌گرایی شده است اتفاقاً این اشکال در تفکر یونانی بود که صرفاً به مفاهیم انتزاعی و ذهنی و فلسفی می‌پرداخت و تجربه‌گرایی عملاً بیرون نیامد شما می‌دانید در تمدن و فلسفه و فرهنگ یونان مسائل ذهنی – انتزاعی بسیار قوی است و تجربه‌گرایی بسیار ضعیف است. در تمدن و فرهنگ اسلامی تأکید روی مفاهیم عقلی - انتزاعی و مفاهیم اخلاقی – الهیاتی بسیار است اما در عین حال عقل ابزاری و عقل تجربی جدی گرفته می‌شود منتهی ارتباط آن با حکمت و با اخلاق قطع نمی‌شود.

من عرضم را با این جمله ابوریحان ختم می‌کنم و بعد اگر دوستان به عرایض بنده اشکالی دارند یا نکته‌ای دارند بفرمایند که اگر فرصت است استفاده کنیم.

جناب ابوریحان می‌گوید مشکل بیشتر مردم این است که در رابطه با دیدگاه‌های یونانی و دیدگاه‌هایی که از هند و ایران و شرق و غرب ترجمه می‌کنیم فکر می‌کنم همه این مفاهیم آنچه که راجع به عالم طبیعت است بدون رجوع به عالم طبیعت پذیرفتنی است. ببینید دعوت به تجربه‌گرایی می‌کند. می‌گوید مردم می‌گویند در ساعتی از ششمین روز ژانویه تمام آب‌های شور زمین شیرین می‌شود من می‌گویم از آنجا که تمام تغییرات حاصله در آب‌ها منحصراً به ماهیت خاک بستگی دارد این تغییرات علی‌القاعده سرشتی دائمی دارد یعنی اگر این‌ها قانون طبیعت و قانون سنت الهی هستند همیشگی‌اند می‌گوید آن چیزی که ممکن است این است که قوانین عالم فقط قوانین مادی نیست ما این را قبول داریم و برای آن برهان داریم اعجاز و کرامت را ثابت می‌کنیم اما اگر کسی بدون اعجاز و کرامت که برای تحقق آن هم باید دلیل بیاوریم نه ادعا کنیم اگر منهای آن دارد راجع به عالم طبیعت یک ادعایی می‌کند و به همه می‌گوید بدون آزمایش و تجربه بپذیرید که من ابوریحان به او می‌گویم که چنین ادعایی به هیچ وجه پذیرفتنی نیست پاسخ من به تو این است که آزمایش مداوم و تأنی و با حوصله، آنگاه پوکی این گفته شما را که در 6 ژانویه همه آب‌های شیرین شور می‌شوند اثبات خواهم کرد. ایشان رفته تحقیق کرده، تحقیق «ماللهند» که یک نظریاتی در عرصه زیست‌شناسی، جغرافیا، جانورشناسی، گیاه‌شناسی و نجوم، آن‌جا می‌گوید خاک هندوستان را با چشمان خود بنگرید راجع به هندوستان چیزهای زیادی شنیده بودم از نزدیک آمدم دیدم و معاینه کردم اگر خاک هندوستان را با چشمان خود بنگرید و درباره ماهیت آن بیاندیشید اگر سنگ‌های گِردی را بررسی کنید که هرچه زمین را بیشتر حفر کنید تعداد بیشتری از این سنگ‌ها را خواهید یافت یا سنگ‌های بزرگ نزدیک کوه‌ها را بررسی کنید که رودخانه‌ها بطور طبیعی جریان دارند یا سنگ‌هایی را آزمایش کنید که در فاصله دورتری از کوه‌ها و از آن‌جا که جویبارها جریان آهسته‌تری دارند - یعنی سنگ‌هایی که در مصب رودخانه بخاطر این که سائیده شدند به شکل شن درآمدند - آری اگر همه این‌ها را بررسی کنید آنگاه نخواهید توانست بر این نظریه که هند روزی کلاً دریا و اقیانوس بوده است و به تدریج از آبرفت جویبارها پر شده و به شکل امروزی درآمده تأییدی پیدا کنید. یعنی دارد با مطالعه تجربی روی خاک هند یک نظریه‌ای در باب زمین‌شناسی را رد می‌کند و نظریه‌ای در باب زمین‌شناسی را ارائه می‌کند. بعد "بریفالت" می‌گوید که یونانیان نظریه پردازی‌های انتزاعی کردند اما مسلمانان تجربه و آزمایش را و پیمایش تجربی را با حوصله‌ای بسیار در خدمت مفاهیم انتزاعی به کار گرفتند آنچه ما امروز علم می‌نامیم محصول مدرنیته مادی نیست آنچه ما امروز علم می‌نامیم و معیار آن را روش‌های جدید آزمایش و مشاهده می‌دانیم چیزی است که مسلمانان به ما و به همه بشریت آموختند بدون این که ماوراءالطبیعه را انکار کنند و بدون این که بگویند دوره انبیاء گذشت یا بگویند اخلاق، مفهوم غیر علمی است این خدمت بزرگ اسلام به آن‌هاست.

آخر جلسه می‌توانم بکنم؟ چون می‌گویند آخر مجلس دعا بفرمایید من یک دعا از امام سجاد(ع) بخوانم. امام سجاد(ع) نمی‌گویند که بحث‌های اخلاقی را جداگانه در مسجد بکن و در دانشگاه راجع به اقتصاد و سیاست و حقوق حرف بزن! این‌ها یعنی اخلاق و حقوق علمی نیست! فقط بحث ابزاری در اقتصاد و سیاست شده باشد در کنارش بحث اخلاقی و حقوقی نشده باشد، این‌ها را از هم تفکیک نمی‌کنند. تجربه آری، تجربه را باید مهم بدانیم، عقل آری، قرارداد اجتماعی آری، اما مقدم بر او به عنوان زمینه از این‌ها حرف می‌زند. یک کسی می‌آید از امام صادق(ع) سؤال می‌کند و می‌پرسد – به تعبیر بنده – اقتصاد و تجارت اسلامی، بازار اسلامی چطور بازاری است؟ فرمود اقتصادی است که: 1) عقل، محاسبه و تدبیر معاش داشته باشد. «التقدیر» یعنی اندازه‌گیری، محاسبه و در کنار آن مدام مفاهیم حقوقی و اخلاقی دارد. «عَلَیْکَ بِصِدْقِ اللِّسَانِ فِی حَدِیثِکَ...» بازار اسلامی، بازاری است که کسی به کسی دروغ نمی‌گوید. خریدار و فروشنده به یکدیگر دروغ نمی‌گویند. «وَ لَا تَکْتُمْ عَیْباً یَکُونُ فِی تِجَارَتِکَ...» اگر عیبی در کالای توست نباید کتمان کنی وقتی داری می‌فروشی باید به خریدار بگویی این جنس را دارم به تو می‌فروشم این عیب را هم دارد این می‌شود اقتصاد بازار اسلامی. «وَ لَا تَغْبِنِ الْمُسْتَرْسِلَ‏...» اگر مشتری آمده به تو واگذار کرده گفته هرطور خودت تشخیص می‌دهی تابع تشخیص تو هستم حق نداری او را مغبون کنی و به او خیانت کنی، «فَإِنَّ غَبْنَهُ رِبًا...» اگر کاری کنی که تو صدمه بخوری ربا خوردی ولو او خودش تسلیم شده است. «وَ لَا تَرْضَ لِلنَّاسِ إِلَّا مَا تَرْضَاه‏ لِنَفْسِکَ...» می‌فرماید اقتصاد اسلامی و بازار اسلامی بازاری است که هیچ چیز برای مردم نخواهی الا آن چیزی که برای خودت می‌خواهی یعنی طرف معامله‌ات را فکر کن تو آن طرف میز هستی او این طرف میز است این می‌شود اقتصاد و سیاست اسلامی. «وَ أَعْطِ الْحَقَّ وَ خُذْهُ...» حق را بده و حق را بگیر، نه ظلم کن و نه بگذار در عرصه سیاست و اقتصاد به تو ظلم کنند. درست بده و درست بستان. «فَإِنَّ التَّاجِرَ الصَّدُوقَ...» ممکن است کسی بگوید تجارت و بازار را رها کن برو توی غارها بنشین ما تمدن نمی‌خواهیم برو توی غارها بنشین و الهی باش! امام صادق(ع) فرزند پیامبر(ص) می‌فرماید نه، بلکه «التَّاجِرَ الصَّدُوق مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ یَوْمَ الْقِیَامَة...» بازار راستگو که خیانت و گرانفروشی و کلاهبرداری نکند و ربا نگیرد مثل فرشتگان الهی است در قیامت در صف اولیاء و انبیاء برانگیخته می‌شود. وسط صحنه علم و اقتصاد و سیاست بیا اما الهی. فرمودند در قیامت همراه کاتبان و فرشتگان بزرگوار نیکوکار است «وَ اجْتَنِبِ الْحَلْفَ...» اقتصاد اسلامی می‌خواهید؟ سوگند نخورید. فرمودند در بازار اسلامی کسی قسم نمی‌خورد. اقتصاد اسلامی اقتصاد منهای سوگند و اقتصاد منهای دروغ و اقتصاد منهای فریب است. فرمودند خریدار باید خودش را به جای فروشنده بگذارد و فروشنده به جای خریدار. اگر خریداری یک مقدار بیشتر از آنچه می‌گیری پول بده. اگر فروشنده‌ای یک مقدار بیشتر از آنچه که پول می‌گیری کالا بده. این طرف سنگین‌تر باشد بگذار طرف مقابل تو بیشتر ببرد. «فَإِنَّ الْیَمِینَ الْفَاجِرَةَ تُورِثُ صَاحِبَهَا النَّارَ...» سوگندهای دروغی که در بازار می‌خورند این‌ها یعنی آتش در دنیا و آخرت. «وَ التَّاجِرُ فَاجِرٌ...» بله، این نوع تاجر و تجارت و اقتصاد عین گناه و فساد است. «إِلَّا مَنْ أَعْطَى الْحَقَّ وَ أَخَذَهُ.» الا کسانی که حق را می‌گیرند و حق را می‌دهند.

صحیفه سجادیه امام سجاد(ع) هم دعا و اخلاق است و هم اقتصاد و حقوق و سیاست و خانواده است. یک نمونه را بگویم که ایشان چه نوع زندگی و چه نوع تمدنی برای بشر می‌خواهند؟ «اللهم لاتهلکنی غمّاه» برای همه بشر این نوع زندگی را می‌خواهم «وَ لَا تُهْلِکْنِی -یَا إِلَهِی- غَمّاً...» خدایا من را اندوهگین نمیران. اصالت شادی. شادی برای همه بشر. شادی انسانی، شادی اخلاقی نه شادی احمق‌ها. این شادی که در مدرنیته تبلیغ می‌شود شادی آدم‌های احمق است. می‌گوید مست شو و بخند! با شراب و قمار شاد شو! با ظلم به دیگران و با مسخره کردن و اهانت به دیگران شاد شو. اما شادی‌ای که امام سجاد(ع) می‌خواهد شادی انسانی است. خدایا من را اندوهگین نمیران. «وَ هَبْ لَنَا -یَا إِلَهِی- مِنْ لَدُنْکَ فَرَجاً بِالْقُدْرَةِ الَّتِی بِهَا تُحْیِی أَمْوَاتَ الْعِبَادِ، وَ بِهَا تَنْشُرُ مَیْتَ الْبِلَادِ.» اصالت زندگی و نشاط برای همه بشر. خدایا به من قدرتی ببخش تا همه سرزمین‌های مرده در سراسر جهان را زندگی ببخشم. «میت البلاد». «اللهم أَذِقْنِی طَعْمَ الْفَراغ» خدایا طعم آسایش را به بشر بچشان. بشر آسایش و آرامش ندارد، امکانات زندگی دارد زیاد می‌شود اما آرامش نیست. خودکشی، افسردگی و خشونت دارد زیادتر می‌شود. «أَذِقْنِی طَعْمَ الْفَراغ لِما تُحِب» خدایا طعم راحتی و آرامش و مزه آسایش را به بشر و به ما بچشان. «اللهم اَذِقنِی طَعمَ الاِجتِهادِ» اصالت کار. تلاش. نشاط. خدایا طعم کوشش را به من بچشان نه طعم مفت‌خوری و بیکاری را. «فِیما یُزلِفُ لَدَیکَ وَ عِندَکَ...» کوشش در راه هرچه که من را به تو نزدیک‌تر کند، من را انسان‌تر و الهی‌تر کند. «اللَّهُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ فِیمَا أَنْزَلْتَ مِنْ کِتَابِکَ، وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَکَ أَنْ قُلْتَ: «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ،» إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»، خدای امید نه خدای یأس. عشق به خدا، امید به خدا نه یأس و افسردگی معنوی. این بشارتی که تو دادی که ای بندگان من که بر خودتان ستم کرده‌اید از رحمت خدا هرگز مأیوس نشوید «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»، خداوند همه گناهان را خواهد بخشید به شرط. ولی می‌توانی. ممکن است همه گناهان‌تان بخشیده شود. این امید به خدا در بشریت زنده بشود. «وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِشَوْقٍ إِلَیْکَ،» خدایا بر منت بگذار تا به تو عشق بورزم. کسی که عاشق خدا بشود عاشق خلق می‌شود. «اللهم وَ اکْتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِکَ، وَ بَشِّرْنِی بِذَلِکَ،» خدایا همین الآن این بشارت را به من بده که من از خشم تو در امان باشم و بنویس و این تعهد را به من بده من هزینه‌اش را خواهم پرداخت. «اللهم بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآْجِلِ. بُشْرَى أَعْرِفُهَا،» خدایا نمی‌خواهم فقط منتظر پس از مرگ و آخرت بمانم حتی در همین دنیا تا قبل از مرگ به من این بشارت را بده که من را بخشیدی و به خود نزدیک کردی. مصیبت‌ها و مشکلات را در راه خدا تحمل کرد اما «وَ نَعُوذُ بِک مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَی، وَ الْمُصِیبَةِ الْکبْرَی» خدایا از مصیبت بزرگ‌تر به تو پناه می‌برم. «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَقِی الْکَرِیهَةَ،» از ناخوشایندی در این مسیر پناهم ده. خدایا ما را از مرز انسانیت به حیوانیت خارج نکن. «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ،» بشر از مرز انسانیت خارج نشود. خدایا ما را راستگو بمیران. «اللَّهُمَّ وَ اقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسِی،» من را در راستی بمیران.

و مدارا با دیگران. «اللَّهُمَّ وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارینَ تَصْحیحَ الْمِقَةِ،» من نه فقط ادبیات مؤدب با دیگران، مؤدبانه حرف زدن بلکه عشق به دیگران را به من و در قلب من وارد کن. دوستی‌های ظاهری و تحمل کردن یکدیگر کافی نیست. دوستی واقعی. «اللَّهُمَّ فَأَنْتَ یا مَوْلَای دُونَ کلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِی،» خدایا ای مولای من قبل از هرکس و پس از هرکس من فقط از تو گدایی می‌کنم هیچ موجود دیگری لیاقت این که من در برابر او زانو بزنم ندارد. کرامت من، فقط در خضوع در برابر تو حفظ می‌شود نه خضوع در برابر دیگران. «اللّهُمّ فَإِنّی امْرُؤٌ حَقِیرٌ، وَ خَطَرِی یَسِیرٌ.» خدایا من را بیامرز و من را ببخش، انسانی هستم حقیر، کوچک و منزلت من هیچ است در نزد تو.

این نوع دعاها فقط مسائل معنوی و اخلاقی نیست. اصلش آن‌هاست اما در کنار آن، ما باید این‌ها را وارد انسان‌شناسی و هستی‌شناسی و خداشناسی‌مان بکنیم. آن وقت خواهید دید که واقعاً تمدن جدیدی در راه است. یک تمدن جدید در راه است. شما باید خط‌شکنان آن باشید. این راه را باز کنید تا خط بشکند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha